کتاب تئوری بنیادی موسیقی اثر پرویز منصوری
معرفی نویسنده پرویز منصوری (1303–1390) مدرس تئوری موسیقی و منتقد موسیقی بود. کتاب «تئوری بنیادی موسیقی» مشهورترین اثر اوست که در سال 1371 به عنوان «کتاب سال» در ایران برگزیده شد. پرویز منصوری سالها استاد هنرستانهای موسیقی در تهران بود و در سالهای پس از انقلاب در اتریش زندگی میکرد. از او صدها نوشتار در زمینه نقد موسیقی، جامعهشناسی موسیقی، سازشناسی و… به زبان پارسی منتشر شدهاست. وی در 25 آذر 1390 / 15 دسامبر 2011 در وین درگذشت. معرفی کتاب بنای نگارش کتاب تئوری بنیادی موسیقی بر این پایه نهاده شده است که همه، از استاد موسیقی گرفته تا خوانندهای که کمترین دانشی از موسیقی ندارد، بتوانند از آن بهرهمند شوند، ولی البته شرط خواننده ناآشنا این است که گذشته از هوش متوسط، علاقه موشکافانهای هم به فرا گرفتن پیچیدگیهای تئوری موسیقی همراه با پشتکار فراوان داشته باشد. از سوی دیگر پرویز منصوری نویسنده کتاب، خوانندهای را هم در نظر داشته است که فراگیری موسیقی را تا مراحل عالیتر، و حتی مرحله استادی، پیموده ولی در میان راه گسستگیهایی برایش پیش آمده و درک برخی نکتهها یا پیوند دادن برخی مطالب را کم یا بیش مهمل گذاشته و به دست فراموشی سپرده است. از این گذشته، نویسنده کوشیده است تا آنجا که میسر است خواننده را از مراجعه به استاد بینیاز سازد. به عبارت دیگر این کتاب نوعی خودآموز است. برای رسیدن به این هدف در نگارش کتاب تئوری بنیادی موسیقی قواعدی رعایت شده است که اهم آنها از این قرارند: 1- در توضیح و تشریح هر نکته تئوریک تا آنجا که امکان داشته اشارهای به سیر تحول آن شده است. این اشارهها پاسخی است به پرسش آن عده از خوانندگان که در برابر هر قاعدهای (شاید برای فراگیری عمیقتر) از خود میپرسند چرا چنین است؟ از سوی دیگر، از آنجا که این اشارهها ممکن است از حوصله برخی دیگر از خوانندگان بیرون باشد و موجب پاره شدن رشته کار آنها شود، توضیحات اضافی با حروفی متمایز از متن اصلی چاپ شده است تا خواننده بتواند با خیال راحت از مطالعه آنها چشم پوشی کند. 2- در میان فصلهای نخستین، و نیز در پایان همه فصلها، پرسشها و تمرینهایی آورده شده است، چنان که خواننده ناگزیر است در نوشتن پاسخ آنها نه از حافظه بلکه از اندیشه خود یاری بگیرد. هرگاه خواننده به پاسخ درست برسد، میتواند مطمئن باشد که مطلب را درست دریافته است. بدیهی است اگر نتواند پاسخ پرسشها را بنویسد یا از درستی پاسخ خود مطمئن نباشد، ناگزیر باید مطلب را مرور کند. از این گذشته، پرسشهای فصل اول به صورتی تنظیم شدهاند که خود پرسشهای بیشتری را از سوی استادان و مدرسان برانگیزند. 3- استادان موسیقی در بررسی کتاب تئوری بنیادی موسیقی خواهند دید که فصلهای دوازدهگانه آن را به سه بخش میتوان تقسیم کرد. فصلهای یکم تا ششم را میتوان بخش نخست نامید، که هر هنرجویی با به پایان بردن آن کمابیش با همه مطالب نظری که استادان مدارس و آموزشگاههای موسیقی در این سرزمین تدریس میکنند- البته به جز میزانهای لنگ و یکی دو مطلب دیگر- آشنا خواهد شد. فصلهای هفتم تا دهم (بخش دوم) حاوی مطالبی است که هرگاه هنرجو قصد آگاهی از مطالب عالیتری را داشته باشد میتواند از آنها سود ببرد. از سوی دیگر، با فرا گرفتن مطالب این فصلها آگاهی خواننده از محتوای فصلهای نخستین گستردهتر و ژرفتر خواهد شد. به هر حال محتوای این فصلها را نیز، گرچه استادان کمتر به آنها میپردازند، باید در قلمرو تئوری بنیادی موسیقی به شمار آورد. آخر این که در فصلهای یازدهم و دوازدهم (بخش سوم) مطالبی به صورت مقدمهای بر علم هماهنگی (هارمونی) آمده است. هدف فصل دوازدهم نشان دادن این مطلب است که هارمونی چگونه چیزی است و در آن چگونه باید کار و تمرین کرد. 4- در کتاب تئوری بنیادی موسیقی تشریح مطالب به نحوی است که لازم نیست خواننده آنها را طوطیوار از بر کند. همه چیز را باید به یاری اندیشه و محاسبه و بررسی چند جانبه فرا گرفت. از سوی دیگر، طبیعی است که هنرجو ممکن است در جایی نکتهای از فصلهای گذشته را فراموش کرده باشد؛ به این دلیل کتاب گاهی خواننده را به جای مشخصی در یکی از فصلهای گذشته که مطلب مورد بحث شکافته شده است باز میگرداند، یا در فصلهای نخستین او را به جای دیگری در فصلهای بعدی راهنمایی میکند.